کد مطلب:30671 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

شاخصه های روشن کرامت و آزادی از دیدگاه مولا علی











فتح الله عباسی

سخن از سر خیل خوبان، مرزبان بزرگ اندیشه، خداوندگار تقوا و صلابت، امیر بی بدیل عرصه فصاحت، مولی الموحدین- علی (ع)- می باشد، یكتا انسانی كه عارف و عامی در بیان عظمتش داد سخن داده اند اما به تعبیر مولوی «و آن ناتمام»مانده است:


ای كه پایان تو پیدا بود از آغاز هم
از تو خواهم گفت ای تكرار زیبا باز هم


ذوالفقار غیرت و عزمت اگر لب واكند
باز می ماند عصای موسی از اعجاز هم

ای همه ایجاز و اعجاز و شگفتی، پیش تو
شاعران اطناب می بافند در ایجاز هم[1].


همان دردانه عالم خاك كه پیامبر رحمت (ص) در حدیثی منسوب به «مساوات» اینگونه اش معرفی می نمایند:

«من اراد ان ینظر الی آدم فی علمه، و الی نوح فی تقواه و الی ابراهیم فی حلمه و الی موسی فی هبینه و الی عیسی فی عبادته فلینظر الی علی بن ابی طالب»[2].

آری! آنچه خوبان همه دارند، او یك جا دارد و اما سخن از نهج البلاغه- این میراث ماندگار مولای خوبان عالم- می باشد، سرچشمه فیاضی كه قرنهاست كام عطشناك مشتاقان را با جرعه های جان نواز خود، سیراب ساخته است، چرا كه حاصل بیان و بنان در یكتای عالم ناسوت بود، و عالم به اسرار لاهوت. كه خود فرمود:«فلانا بطرق السماء اعلم منی بطرق الارض»[3] و امیر بی رقیب عرصه فصاحت بود، و نزد دشمن و دوست به زبان آوری مشهور و این حقیقتی است كه «جملگی برآنند» چنانكه «ابن ابی الحدید» در «مقدمه شرح نهج البلاغه» می نویسد: وقتی «محفن بن ابی محفن» به معاویه گفت: من از نزد ناتوان ترین مردم در سخن گفتن آمده ام، معاویه گفت: وای بر تو! چطور علی ناتوان ترین سخن گویان است؟! به خدا او بود كه فصاحت و سخنوری را در قریش معمول ساخت[4] و جایی كه كینه توزی چون معاویه در حق حضرتش این سخن بر زبان می آورد، سخن مولا (ع) حقیقتی انكار ناشدنی را بر همگان هویدا می سازد آنجا كه می فرماید:

«و انا لامراء الكلام و فینا تنشبت عروقه و علینا تهدلت غصونه...»[5].

ما فرمانروایان سخنیم و رگ و ریشه آن (سخنوری) در میان ما استوار و شاخه هایش بر ما سایه افكنده... و از آنجا كه با اشارات ربانی زبان حالش چنین است كه:


یك به یك من می شناسم خلق را
همچو گندم، همچو جو در آسیا[6].


لذا آنجه را كه علامه سید رضی (ره) جمع آوری نموده و به حق «سرچشمه و آبشخور بلاغت» لقب یافته، معارفی اندك از آن سرچشمه پرفیض می باشد و اما آنچه در این كتاب مستطاب جمع آمده همه از سردردشناسی است و از آنجا كه قید و بند ملیت و نژاد را برداشته و یكسره از فطرت اصیل آدمیان می گوید، علیرغم بی مهری بشریت به این اعجاز سخنوری، هرگاه سر از حجاب ناشناختگی بر می دارد و مونس و مؤانس دلها می گردد، آنگاه آمیزه هایی از حكمت و معرفت را فرا روی آدمی می گشاید چرا كه معارفش به تعبیر قرآن مجید از آن گونه معارفی است كه: «و فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین»[7] و لذا با چنین بینشی برآنیم تا به همت انفاس قدسی مولای موحدان علی (ع) در سرابستان مصفای «نهج البلاغه» به تبیین دو شاخصه مهم زندگی آدمی در همه اعصار، یعنی «آزادی و كرامت» بپردازیم: قبل از پرداختن به محور اصلی این گفتار، باید اشاره كنیم كه حضرت با بصیرتی خاص بر این باورند كه علوم در مجموع به دو دسته قابل تقسیم است: «العلم علمان؛ مطبوع و مسموع» یكی علم فطری و دیگری علم شنیدنی (اكتسابی) و در ادامه معتقدند كه تنها، علمی سودمند است كه موافق با فطرت و نهاد آرام آدمی باشد «و لا ینفع المسموع اذا لم یكن المطبوع».[8].

آری:


علم های اهل دل حمالشان
علم های اهل تن احمالشان


(مثنوی- دفتر اول- 3452)

و لذا «آزادی» و «كرامت» به عنوان دو موهبت عظیم الهی، مطبوع همه فطرتهای خداگراست. اما آزادی از دیدگاه مولا (ع) چیست؟ بی شك، از دیدگاه عافیت اندیش و جهل سوز آن بزرگ، برخلاف نظر محدود و مصلحت اندیش سیاست ورزان، مولود شرایطی است كه در نتیجه سركوبی هوای نفس عاید جامعه و آدمی، می گردد و تنها برداشتن موانع ظاهری اسارت، قطعا كارساز نیست از این رو می فرمایند: «كم من عقل اسیر تحت هوی امیر»[9] اسیر حقیقی، انسانی است كه عقلش تحت سیطره هوای نفسش باشد، نكته ارزنده در فرمایش مولا علی (ع) آن است كه عقل و عقال در نزد اعراب به مفهوم «زانوبند شتر» به كار رفته، حال عقلی كه پایبند آدمی در راه ارتكاب ملاهی و مناهی است، اگر خود تسلیم تمایلات نفس شود، در این حالت است كه آزادی از كف رفته، چرا كه عقل سلطان بی حكم و اختیاری است كه تابع خواهشهای قطب مخالف خود یعنی نفس قرار گرفته و لذا از دیدگاه، مولا علی (ع) هرگاه این سلطه ناخواسته نفس بر عقل، پایان پذیرد، اولین ثمره خجسته اش آن خواهد بود كه آزار مرد: «ته مانده دنیا را به اهلش وا می گذارد»[10] چرا كه وجود ارزشمند آدمی بهایی جز بهشت ندارد و بهشت نیز جایگاه «مخلصین» خواهد بود، غیور مردانی كه بند علایق بریده و «قیمت انفاس»[11] می دانند. چرا كه به این اصل بدیهی- به قول علی (ع) ایمان دارند كه: «و لاتكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرا»[12] بنابراین عبد و عبید دیگری، غیر از ذات اقدس الهی بودن از ویژگیهای بردگان هواپرست می باشد و نكته لطیف در این فرموده اخیر مولی الموحدین علی (ع) آن است كه «حر بودن» و فرمانبری نكردن از دیگران وجه ظاهری ندارد، بلكه از جهات معنوی نیز قابل تأمل است و بی تردید، بنده افكار دیگران بودن و بدون مشورت با سلطان عقل و اندیشه، از آبشخور تفكرات دیگران استفاده كردن، از مظاهر بندگی است كه در نتیجه با فطرت آدمیان منافات دارد و لذا به دنبال هر مطلوب غیرفطری كه باشیم، در حقیقت طوق اسارت آن را بر گردن افكنده ایم و نهایتا:


هیچ كنجی بی دد و بی دام نیست
جز به خلوتگاه حق آرام نیست


(مثنوی- دفتر دوم- 593)

و مولای حقیقی به تعبیر شیوای امیر بلاغت، همان كسی است كه آزادمان آفریده و جز او هم كسی نمی تواند از قید علایق رهایمان سازد:


كیست مولی آنكه آزادت كند
بند رقیت ز پایت واكند


(مثنوی- دفتر ششم- 4540)

و لذا باز به تعبیر شكرین و نغز امام علی (ع) عبادات آزادگانی كه سرسپرده بندهای ظاهر و باطن نیستند، زیباترین پرستش هاست: «و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار.»[13] چرا كه اینان پاك باختگانی هستند كه تنها و تنها عظمت حضرت حق، به كرنش و نیایششان وا می دارد و بردگان جسم و جان و آزمندان و مزدوران پاداش را در آن سرابستان معرفت راهی نیست!


در ره معشوق ما ترسندگان را كار نیست
جمله شاهانند آنجا، بردگان را بار نیست


(دیوان شمس- غزل 396)


از ویژگیهای دیگر آزادگان، صبور بودنشان می باشد، صبر جمیلی كه همه جوانب زندگی به كار می آید، صبر در مصائب، صبر در رویكرد مشكلات مادی، صبر در مقابل طاعت نكردن غیرخدای عالمیان و... و به جهت اهمیت این صفت است كه می فرمایند: «من صبر صبرالاحرار و الا سلا سلو الاغمار.»[14] یا شكیبایی آزادگان را داشته باش و گرنه همچون جاهلان بی خبر خود را به فراموشی بزن. بنابراین این صبر در همه جا ستودنی است و از ضروریات زندگی مؤمن محسوب می شود، نكته لطیف در این باره آن است كه امام علی (ع) در موضع دیگر از نهج البلاغه وقتی به نكوهش مصادیق بارز بی صبری می پردازند، از نبود صفت آزادگی در میان آنان شكوه می نمایند: نخست در سرزنش «منكران حكمیت» یعنی كسانی كه نخست بانیان آن فتنه عظیم در تاریخ اسلام بودند و آنگاه كه در مقابل توطئه خود مصلحت اندیشی آن امام همام (ع) را مشاهده كردند، روی به انكار آوردند و از این رو حضرت در سرزنش آنان در خطبه 125 نهج البلاغه، مخاطبشان ساخته و می فرمایند: «فلا احرار صدق عندالنداء اللقاء» شما آزاد مردان راستگویی به هنگام فریاد نیستید و دقیقا همین مضمون را در موضعی دیگری از نهج البلاغه، آنگاه كه دل دریائیش از بی وفایی و رسم مردانگی نشناسی كوفیان پیمان شكن به درد می آید، بر زبان می آورند:«یا اهل الكوفه... لا احرار صدق عند اللقاء و لا اخوان ثقة عند البلاء...».[15] پس ثابت قدمی از دیگر شاخصه های آزادگان می باشد و با این مقیاس آنان چون ملاكشان حق جویی است، لذا هرگاه وارد عرصه مادی زندگی نیز می شوند، آزاده بودنشان مانع و حایلی می شود برای جلوگیری از گناه و معصیت، به همین جهت حضرت وقتی به سرزنش كم فروشان و متقلبان در كسب و كار می پردازد، فریاد بر می دارند كه «این احراركم و سمحاؤكم»[16] كجایند آزاد مردان و سخاوتمندان شما؟!

پس با جمع بندی آنچه گفتیم می توان بیان داشت كه نظر مولا علی (ع) درباره آزادی و آزادگی آن است كه آزادگی ودیعه ارزشمند الهی است كه باید در مقاطع مختلف حیات با عنایت به خلقت نخستین حفظ شود و آزاده حقیقی كسی است كه غول مردم افكن نفس را به مدد عقل خداداد در هم شكند و عبادتش مثل اعلای پرستش عاشقانه بوده و ثابت قدم و صبور و امین باشد.

و اما «كرامت» كه از شاخصه های محوری انسان مؤمن است و ادبای عرب آن را مصدری می دانند كه این معانی را در بردارد: كاری شگرف و امری خارق العاده انجام دادن- بزرگواری- ارجمندی و كریم كه جمع آن «كرام و كرماء» می باشد به معانی: بخشنده- سخاوتمند- جوانمرد- گذشت كننده- نیكوترین و بهترین هر چیز و... آمده است.[17] این واژه به همراه مشتقات آن نزد ارباب معنی بسیار مورد توجه قرار گرفته است، چرا كه معتقدند كه زیبنده ترین صفت حق تعالی، صفت كریم بودن است كه فیض عام و بی دریغش را بر عارف و عامی و یهود و گبر و ترسا و مسلمان جاری ساخته است، همچنانكه «ابن عربی» در «فصوص الحكم»[18] كرامت و كرم خداوندی را از رحمت های عام الهی برشمارد.

لذا فیض عام او باعث امیدواری خلایق گشته است:


سروش عالم غیبم بشارتی خوش داد
كه بر در كرمش، كس دژم نخواهد ماند


(حافظ)

و لذا مولای عارفان علی (ع) با عنایت به این مهم به ابعادی از كرامت و كریمان اشاره می نمایند كه بسیار تأمل انگیز و راهگشاست.

نخست حضرت اشاره می نمایند كه مهم ترین فضیلتی كه اسلام برای مسلمین به ارمغان آورد، كرامت است و با همین عنصر ارزشمند بدخواهانش را منكوب ساخت «... وضع الملل برفعه و اهن اعدأه بكرامته»[19] حال این كرامتی كه حضرت آن را معادل تقوا می دانند و معتقدند كه «لا كرم كالتقوی»[20] هیچ كرامتی چون تقوای الهی نیست چه ماهیتی دارد و مصادیق بارز كرامتمندان عالم به ویژه در جامعه اسلامی چه كس یا كسانی هستند؟!

حضرت علی (ع) عالی ترین صفتی كه در وصف خواجه آفرینش، محمد مصطفی (ص)، به كار می برد آن است كه «و بسقت فی كرم»[21] در خانواده كریم و بزرگواری به دنیا آمد و یا در موضع دیگری باز می فرمایند: «منبته اشرف منبت فی معادل الكرامة»[22] در بهترین منبع بزرگواری رشد كرد. پس كریم و كرامت داشتن صفاتی نیستند كه به یك آن در فرد ایجاد شوند، بلكه به پیشینه ای نیاز دارند كه می توان گفت، خانواده مهم ترین نقش را در پرورش و تثبیت این صفات ارزشمند، داراست. و این صفتی است كه به تعبیر مولا علی (ع) داشتن آن حتی از داشتن علقه و علاقه خویشاوندی مهم تر است چرا كه می فرمایند:

«الكرم اعطف من الرحم»[23] و از نظر مولا علی (ع) عظیم ترین نعمتی كه نشان كریم بودن خداوند را با خود دارد همان «موهبت جان» است و از همین والاترین آرزوی كریمان عالم، رسیدن به سرچشمه كرامت- یعنی خداوند- و تسلیم امانت به اوست:


این جان عاریت كه به حافظ سپرد دوست
روزی رخش بینم و تسلیم وی كنم


لذا در نهج البلاغه در دعاهای خاص آن حضرت- وقتی احدی در آن سراپرده روحانی حضور نداشته- می خوانیم: «اللهم اجعل نفسی اول كریمه تنتزعها من كرائمی»[24] خدایا در میان ارزشمندترین نعمت هایت، جانم را به عنوان اولین نعمت از من بگیر.

اما، خداوند كرامت را به چه كسانی می بخشد؟ از تأمل در نهج البلاغه درمی یابیم كه كرامت موهبتی است كه به رایگان به هر زجر ناكشیده از ره رسیده ای نمی رسد بلكه خاص كسانی است كه در راه وصال و رضای او مرارتها كشیده و از آنجا كه انسان دائما مبتلای امتحان است، هر چه بیشتر بر مشكلات غالب آید بر كرامت و عزتش افزوده می گردد، لذا حضرت، وقتی در خطبه 192 نهج البلاغه به اصحاب می فرمایند: «و تدبروا احوال الماضین من المومنین قبلكم» بنگرید حال گروهی از مؤمنین قبل از خود را (كه گرفتار شداید بودند) كه حضرت به قوم بنی اسرائیل و سیطره فراگیر فرعونیان اشاره می نمایند، اما بر اثر شكیبایی مؤمنشان «قد بلغت الكرامه من الله لهم، ما لم تذهب الامال الیه بهم»[25] آن قدر كرامت و بزرگواری از ناحیه خداوند به آنها رسید كه حتی خیال آن را در سر نمی پروراندند و در ادامه همین خطبه راجع به كار امتی كه درخت بی ریشه نفاق و تفرقه در بینشان بالیده و الفتهایشان مبدل به كینه ورزی و كینه توزی شود اشد مجازاتی كه حضرت حق برایشان در نظر گرفته این است كه: «قد خلع الله عنهم لباس الكرامته»[26] لباس عزت و كرامت را آنها جدا می سازد و نكته بسیار لطیف كه در ضمن همین خطبه آمده این است كه حضرت علاوه بر این انتقام معنوی، برای چنین، امتی زیانهای مادی نیز بر می شمارند كه بسیار قابل تأمل است و آن این كه فراوانی نعمت از میان چنین مغضوبینی برداشته می شود و مایه عبرت عالمیان می گردند: «و سلبهم غضارة نعمته و بقی قصص اخبار هم فیكم عبرا للمعتبرین»[27] و اما صاحبان كرامت چه ویژگیهایی دارند؟

پس كرامت لباس شریفی است كه خداوند آن را بر قامت خاصان درگاه می پوشاند و همگان از این تشریف و خلعت نصیبی نمی برند، چنانكه حضرت در خطبه 94 می فرمایند:«حتی افضت كرامة الله- سبحانه و تعالی- الی محمد (ص)....» كسی كه كرامت داشته باشد بی تردید شهوت- به معنی مطلق خواستن- نزدش خوار است و او تابع آنها نیست: «من كرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته»[28] و نه تنها حسد در نهانخانه جانش حضور ندارد، بلكه همه جا خوبان و كریمان را معرفی می نماید تا موجب زیادتی این صفت ارزشمند گردد: «اولی الناس بالكرم، من عرفت به الكرام»[29] كریمان و كرامتمندان به وسیله او شناخته می شوند. و چون شخصی كه ملكه فاضله كرامت در اعماق ضمیر خداجویش جای گرفت، از دروغ می پرهیزد چرا كه به فرموده مولا علی (ع) ایمان دارد كه: «الصادق علی شرف منجاة و كرامه»[30] راستگو در مسیر نجات و بزرگواری است و باز براین باور است كه اگر كرامت و بزرگواری خود را در همه شئون زندگی حفظ نماید و با همین حال بمیرد، لاجرم از مقیمان بهشت است و مورد عنایت آفریدگار، كه حضرت مولا علی (ع) فرمود: «قوم لم تزل الكرامة تتمادی بهم حتی حلوا دار القرار»[31] آری! آنچه در این مقال به لفظ كشیده شد، قطره ای بود بس بی وزن و ناچیز از آن نظر كرده «رب العالمین»، همان انسان والایی كه «جمله عقل و دیده»[32] بود و اشاراتش، اشارات ربانی لذا همنوای با مولانا زمزمه می كنیم كه ای سر خیل خوبان عالم علی:


تیغ حلمت جان ما را چاك كرد
آب علمت، خاك ما را پاك كرد


«مثنوی- دفتر اول- 3759«

پس:


چون تو بابی آن مدینه علم را
چون شعاعی آفتاب علم را


با زبانش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب


با زبانش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه «ما له كفوا احد»


«مثنوی- دفتر اول- ابیات 3777 تا 8 تا 9«









    1. چند بیت برگزیده از یكی از غزلهای «علیرضا قزوه» شاعر معاصر.
    2. یث شریف را به نظر علامه جعفری (ره) علاوه بر شیعیان، اهل سنت نیز نقل نموده اند من جمله «ابن عساكر» در تاریخ «مدینه و دمشق» و ملاعلی قوشچی در شرح «تجرید الاعتقاد» خواجه نصیرنگ: مقدمه علامه جعفری بر «المعجم المفهرس من نهج البلاغه» محمدی دشتی- ص 2.
    3. نهج البلاغه، خطبه 189، قسمت 5 «من به راههای آسمان آشناتر از راههای زمین هستم».
    4. مقدمه شرح نهج البلاغه- سید رضی (ره)- مترجم: علی دوانی- انتشارات نهج البلاغه- چاپ چهارم- 1359 ص 23.
    5. بخشی از خطبه 233- نهج البلاغه.
    6. مثنوی- مولانا جلال الدین بلخی.
    7. سوره مباركه زخرف- آیه 71 «آنچه نفوس را بدان میل باشد و چشمها را شوق و لذت...».
    8. نهج البلاغه- حكمت 238.
    9. نهج البلاغه- حكمت 211.
    10. نهج البلاغه- حكمت 456.
    11. سعد الدین كافی در قرن هفتم گوید:


      كاشكی قیمت انفاس بدانستی خلق
      تا دمی چند كه ماندست غنیمت شمرند


      .

    12. نهج البلاغه- نامه های حضرت- نامه 31- بخش 87.
    13. نهج البلاغه- حكمت 237.
    14. نهج البلاغه- حكمت 413.
    15. راجع به كوفیان حضرت در خطبه 97 سخن رانده است.
    16. نهج البلاغه- خطبه 129- بند 5.
    17. الرائد- جبران مسعود-ترجمه دكتر رضا اترابی نژاد- چاپ اول 1373- جلد دوم، ص 1438.
    18. فصوص الحكم ابن عربی- فصل 10.
    19. بخشی از خطبه 198 نهج البلاغه- «خوار و حقیر نمود دشمنانش را با كرامت و بزرگواری كه بخشیده بود».
    20. كلمات قصار نهج البلاغه شماره 113.
    21. بخشی از خطبه 94.
    22. بخشی از خطبه 96.
    23. نهج البلاغه- حكمت 247.
    24. خطبه 215 نهج البلاغه.
    25. بخشهایی از خطبه 192 نهج البلاغه.
    26. بخشهایی از خبطه 192، نهج البلاغه.
    27. بخشهایی از خطبه 192 نهج البلاغه.
    28. نهج البلاغه- حكمت 449.
    29. نهج البلاغه- 436.
    30. بخشی از خطبه 86.
    31. بخشی از خطبه 165 نهج البلاغه.
    32. مولانا می فرماید:


      ای علی كه جمله عقل و دیده ای
      شمه ای واگو از آنچه دیده ای


      .